۱۳۶۶ دی ۱۱, جمعه

غف

سگي ديدم شبي اندر در شوادان
كه غف مي كرد چه غف هايي فراوان
گهي زوزه كشيدي گاه ناله
تو گويي كه ندارد هيچ پايان
بدو گفتم چغي گم شو از اينجا
بزن فرياد خود را در بيابان
چه مي خواهي در اين تاريكي شب
خلايق كرده اي اينسان پريشان
زغف كردن كجا را فتح كردي
ز عو عو كردنت مردم گريزان
كشيدي زوزه اي اندر جوابم
بگفتا كه چه مي داني تو نادان؟
اگر غف مي كنم بهر خودم نيست
ببينم رو بهاني را به باغان
اگر تو ساكت و من هم ننالم
شود شهر من تو شهر گرگان
اگر عو عو كنم گاهي گداري
بترسد زين صدا گرگ بيابان
خيال خام حمله محو گردد
نباشد حمله هاشان مفت و ارزان

هیچ نظری موجود نیست: