۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

حقير ترين راهپيمايي دنيا

از صبح ديروز گروه ثبت ركورد هاي گنس وارد رودر شدند تا حقير ترين راهپيمايي دنيا را در اين كتاب ثبت بكنند.
 اين راهپيمايي از جلو مسجد جامع رودر اغاز و تا چهار راه ادامه يافت.
طول اين رهپيمايي نمايشي 29 متر بود. و به دليل عدم حضور مردم راهپيمايي متوقف شد و راهپيمايان حكومتي شرمگين شده و دست از راهپيمايي كشيدند.

در خبر ها آمده بود:
ملت هميشه در صحنه ي رويدر يك بار ديگر چشم فتنه را كور كردند و با حضور پرشور و با بصيرت خود در برهه حساس كنوني ولايت مداري خويش را به اثبات رساندند.
آن ها در طي پيمودن صد ها سانتيمتر از خيابان هاي رويدر همه با هم جملگي هر 10 نفر فرياد زدند مرگ برهمه!
پيشرو اين راهپيمايي برادر عرضشي و گرانقدرمان حاج عبدالله مدفوع بودند و تني چند از اعضاي شورا نيز همراه راهپيمايان بودند.
بيش از نيمي از راهپيمايان از خمير و لشتغان آمده بودند.
تعداد اندكي از مردم نماز گزار و در حدود دو سه هزار نفر در اين راهپيمايي حماسه افرين شركت نكردند و راهي خانه هايشان شدند كه براي آن ها بسيار متاسف هستيم.

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

تست

تست ايميل

تقديم به علي بخشي راننده تنها اتوبوس رودر

10 دهه شب شد علي بخشي نيامد

خداوندا تو حفظش كن تا قيامت

علي بخشي كمي آهسته تر ران

خلايق داده اند بر دست تو جان

سر پيچ ها كمي بفشار ترمز

گهي در جاده اُشتر هست گه بز

ز رودر تا به بندر تند راني

مگر نوميد شدي از زندگاني؟

پلغ شناسي

فصل اول
پَلَغْ چيست؟
پلغ بر وزن ملخ همان گرد و خاك است در زبان رودري.
اين ماده حياتي به لطف و كرم اداره پلغ و الگردوخاك رويدر ( همان آب و فاضلاب سابق) به وفور در اختيار رويدري ها قرار مي گيرد و مي توانند آن را براحتي استنشاق نمايند. ( استشاق يك فحش نيست و به معني نفس كشيدن مي باشد!)

فصل دوم
فوائد الپلغ:
پلغ فايده هاي بسيار دارد.
از آن براي دفن كردن مردار، بازي بچوار( بچه ها) و ... استفاده مي شود.
از وقتي اداره پلغ و الگردوخاك رويدر شروع به پلغ رساني و پلغ پراكني نموده است علم پزشكي خدمات شايان ديده است. ( اگر معني شايان را نمي دانيد از عثمان دربه ( حفظه الله ) بپرسيد. ايشان فوق ليسانس ادبيات فارسي هستند و فاميليشان هم شايان شده است.)

خوب داشتم مي گفتم از بركات و فوائد پلغ اين است كه بازار پزشكان بسيار گرم است و زمينه اشتغال برايشان فراهم.
آسم ، و سائر الامراض تنفسي به علاوه ديسك كمر و ... باعث رونق در مانگاه و مطب اطباء شده است.
و هر روز خلق الناس زيادي با سرويس علي بخشي و اميد به بندر عباس مي روند و نا اميد بر مي گردند.
از اين رو اين عزيزان نيز مي توانند از پس هزينه ي بنزين و سوختشان بر بيايند.
پلغ آمد به روي كله و ريش
سفيد گشتيم به مانند بز و ميش

به گزارش موثق و متقن و 100 در صد درستي كه يكي از بندگان خدا منتشر نموده و سره - دَيش هم قسم خورده از وقتي عمليات متحورانه ي پلغ رساني آغاز گشته بيماري سنگ كليه در رويدر بسيار كم شده است و مدتي است شكايتي از اين بيماري به عمل نيامده ازيرا انشعابات حفر شده كُله و بُستك( پستي و بلندي) زيادي را به وجود آورده و جماعت موتور سوار و ماشين سوار با عبور از اين دست انداز ها تمامي سنگ و دار و شن و ريخي كه درون كليه شان بر اثر آب گچ آلود رويدر تشكيل شده است، خود به خود افتاده و دفع شده است.
فصل سوم
توصيه هاي پلغي
همشهريان و نا همشريان ( مسافراني كه به رويدر مي آيند) گرامي مراقب باشند كه با سرعت متوسط پشت به بالا(همان رو به پايين) رانندگي نمايند و اين سرعت براي دفع سنگ و شن كليه كافي است و سرعت بالاتر باعث افتادن خود كليه خواهد شد.لذا كليه ي كليه داران مراقب باشند. البته سايرين نيز مراقب ساير اعضاي بدنشان باشند تا خداي ناكرده عضوي از دست ندهند.

چنانچه شاعر فرمود:
به رويدر جان من آرام برانيد
اگر قدر دل و گوردك بدانيد ( گوردك يعني كليه)
قيامت مي شود آسفالت اينجا
ز رودر در رويد اينجا نمانيد


۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

خانه ي بز

بونگ شوم بود كه مدو از احمد پرسيد:
خانه ي بِز به كجاست؟
احمتك تولك خود را كه به دست داشت بيانداخت زمين.
و به انگشت نشان داد كناري و بگفت:
نرسيده به كنار مشتوي است كه در آن خرما گسترده است.
و در آن تولك و تاكو و پدي پيدا است.
و در آن جا پنگي است كه خمل هايش  از باغ خدا سبز تر است.
پس به سمت خرك مصلي مي پيچي.
دو قدم مانده به پش
اندكي روي سون مي شيني.
در مقابل كپري هست كه در زير كپر
بپويي هست كه با دوز بلند
همه سر هاي پدي مي دوزد
و از او مي پرسي 

خانه ي بز به كجاست؟




لغت نامه:
بونگ شوم: اذان مغرب
مدو: مصغر محمد
تولك: سبد كوچك كه با پش مي سازند.
بز: بر وزن حس زنبور سياه درشتي كه عسل نمي دهد و نيش مي زند.
مشتو: جاليز خرما

تاكو: سبد بزرگ
پدي: ظرف بسته بندي خرما ر قديم
پنگ: خوشه خرما
خمل:بر وزن كمر،خرماي نارس سبز رنگ
خرك: خرماي تازه رسيده رنگي
مصلي: نوعي درخت خرما كه در رويدر فراوان است.
پش: برگ هاي درخت خرما
كپر: سايباني از برگ درخت نخل
سِوِن: فرشي از شاخه و برگ درخت نخل
بپو: پدر بزرگ
دوز: طنابي كه با پش مي سازند

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

سگي ديدم شبي اندر در شوادان
كه غف مي كرد چه غف هايي فراوان
گهي زوزه كشيدي گاه ناله
گهي عو عو نمودي سخت از جان
بدو گفتم چغي گم شو از اينجا
بزن فرياد خود را در بيابان
چه مي خواهي در اين تاريكي شب
خلايق كرده اي اينسان پريشان
زغف كردن كجا را فتح كردي
ز عو عو كردنت مردم گريزان
كشيدي زوزه اي اندر جوابم
بگفتا كه چه مي داني تو نادان؟
اگر غف مي كنم بهر خودم نيست
ببينم گرگ و روبه در نخيلان
اگر تو ساكت و من هم ننالم
شود شهر من تو شهر گرگان
اگر عو عو كنم گاهي گداري
بترسد زين صدا گرگ بيابان
خيال خام حمله محو گردد
نباشد حمله هاشان مفت و ارزان

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

به رويدر مي دهند مفتي زمين را
نه بر خلق خودش بل خلق فين را
كپر سازان كپر ها را مسازيد
مكاريد با كپر ها تخم كين را


هوار واسه كه وخت موه هوارن
نري گلّه به روي په سوارن
چه با داس و چه با خارپز بزن سيخ
چو نوروز هونده و فصل بهارن

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

الراهپيمايي الخودجوش!

مورخان و تاريخ نويسان آورده اند كه براي اولين بار در سال 1308 راهپيمايي خود جوش در رويدر برگزار شدستي. علت اين راهپيمايي خود جوش هنوز بر كس معلوم نگشتي و در پرده ابهام بودي حتي آورده اند كه راهپيماياني كه خود جوشيده اند تيز ندانستندي كه جوشششان از چه بودي!
اما از آنجا كه خلق رويدر را جوشي نبودي و نيست و نخواهد بودي!، از خلق بناب و روستاي جديدالتاسيس پرنيمه جوشندگاني را آوردندي تا خود جوش بجوشندي!
خلق را در جلو بخشداري جمعاندي و از خلايق رويدرات نيز اندكي حضور داشتندي. من جمله كارمندان ادارت المختلفه نحو الآب و الدرمانگاه و الكهربا و البنوك مخصوصا بانك الملي سيدنا درسخوان (حلت له لجيات).
و ايضاً معلمين و المديران المدارس.
كه كلهم اجمعين با الرعاب و التهديد البخشدار احضار شدندي تا اندر راهپيمايي خودجوش بجوشندي!
منهاي تاجر الملك مهيي التمپك و الساز للحسينيه يوسف رسا كسرت آجراته كه ايشان در اين راهپيمايي خود جوشيدند و از اين جوش خوردن تاي ابتداي لقبشان افتاد و تاجر الملك تبديل گشتي به آجر الملك!
راي مورخان قديم بر اين است كه لفب ايشان از ابتدا آجر الملك بوده استي و و علتش را نيز خريد و قروش آجر و سائر المصالح الساختماني ذكر نمودندي.
افزون بر ايشان يك تن ديگر نيز خود جوشيده است و كسي وي را نجوشانده است و آنكس هم بايع الديپلم و النمره سالم احمدي فرد هستند. كه اين دو في الواقع به طمع هاي گوناگون جوش خورده اند.
لغت نامه:
نحو: مثل - مانند
مهيي : مهيا كننده
كهيي الساز و الثمپك للحسينيه: فراهم كننده ي ساز و تمپك براي حسينيه
كسرت آجراته: آجر هايش شكسته بادا
بايع الديپلم و النمره: فروشنده ديپلم و نمره



۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

دائره الگلپ و الكهربا


في سنه 1000 هجري رويدري اداره برق رويدر كه در آن زمان دائره الگلپ و الكهربا نا ميده مي شد تصميم گرفت
براي كاهش مصرف برق شهر ميان رويدري ها فانوس كم مصرف به صورت رايگان توزيع نمايد
براي اين منظور با شركتي در لارستان قرار داد بست تا فانوس هايي را با كاج مرغوب تهيه نموده و بار اُشتر كرده و به رويدر ارسال دارد
به تعداد رويدري ها بل بيشتر از تعدادشان فانوس هايي با كاج چيني تهيه و به رويدر فرستاده شد
چنانچه شاعر فرمود
به رويدر آمده بار شتر كاج
ندانم ساخت چين است يا ساحل عاج
به سالي كه بود اصلاح مصرف
نده جانم به هيچ كس اندكي باج

كاج ها و فانوس ها به رويدر ميرسد و كارمندان دائره الگلپ و الكهربا روز جمعه بعد از نماز كه در مسجد ملك القدوس برگزار ميگرديد
فانوس ها را خواستند پخش نمايند اما هم همه اي شد كه نبايد مي شد.

يكي ده بر گرفت و ديگري هيچ
يكي كاجش شكست و ديگري پيچ
زمان پخش فانوس ها به رويدر
شدند اصحاب برقي آنقدرگيج

در آخر سر هم هر چند نفس عملشان خدا پسندانه بود امhا شيوه ي پخششان بسياري را رنجاند
چه آنان كه از فانوس بي نصيب ماندند چه آنان كه به كرامتشان برخورد
----
اضافات:
آقايي با نام بندر 53 عرايضي را به عرض رسانده اند كه بنده سر در نياوردم منظورشان چيست؟
و چرا مطالب من به نام ايشان تمام شده است.
لطفا توضيح بيشتر فرمايند.

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

شنيده هايي حاكي از آن است كه آقاي سليمان خورشيدي نماينده ي آموزش و پرورش رويدر خورشيد نمايندگيش در حال غروب است و به زودي از منصب خدمت گزاري استيفا داده ( شايد هم استيفا آنده شود - و الله اعلم)و حتي از رويدر هم مي خواهند بروند.
وقتش رسيده كه جايم عوض شود
ز رويدر بروم هوايم عوض شود
مي روم به جايي به جز اين شهر قشنگ
شايد آنجا دغدغه هايم عوض شود
بس است هر چه تحمل كردم اين جماعت بخل
به اميد آن روم كه جيب هايم عوض شود
چون بروم بيايد يكي از برادران
قدر عافيت بدانند و ديد ها عوض شود
ز بناب يا بستويه فرقي نمي كند
مهم آن است كه جايم عوض شود
بس است هر چه چانه زدم براي مرغ! ( غذاي شبانه روزي)
وقت آنست كه چانه هايم عوض شود


مطلع نيستم شما هم شنيده ايد اين خبر را يا خير؟ ما كه بسيار حيفمان آمد از رفتن ايشان.
و مضافاً حيفمان آمد ايشان بي نصيب از وب پاره بروند و تصنيفي چند در صف ايشان نسراييم
شايعاتي نيز شنيده ام كه هدايت ميري شايد نماينده شوند و شايد هم ممد درا
و البته قدرت دهقان ( موجودي از بستو)

از خورشيدي كه بگذريم نمايندگي آموزش پرورش رويدر امري است سخت مضر اگر مهماني برآيد دو حالت موجود است يا از شبانه روزي بايستي بخورند كه مايه ي شرم است و يا از جيب كه مايه ي رنج
اداره نه هزينه اي دهد و نه باري از دوش بردارد بلكه گاها خود نيز بر سرتان خراب شده و طلب شام ونهار نمايند.
تنها امر مفيدي كه بدان مبادرت داريد بردن و آوردن نامه است. و بس
حتي گفته اند كه نمايندگي حساب بانكي هم ندارد!
هيچ يك از مديران مدارس از شما حسابي نبرده و به شما وقعي نمي نهند ازيرا كه ميدانند نه سر پيازيد و نه ته پياز
از اين رو هر كس نماينده شده است به سرنوشتي تلخ آن را ترك گفته است.
اول نماينده ي رويدر مرحوم قاسمي بودند كه بر اثر جريانات سياسي ايشان را بدون تشكر خشك و خالي با حسن يگانه عوض نمودند.
وي هم كه قلب نازكي داشت بيمار شد و.... خدايش رحمت كند.
پس از سال ها حكومت استبدادي حسن موجودي به نام بهروز آمد كه مردم باز آرزوي حسن كردند!
بهروز هم با فحش هاي روي ديوار برفت و عزيزي امد.
هر چه در طبق اخلاص داشت و هر چه در طبق بانك گذاشت و كسي قدرش ندانست!
هر طرحي ريخت به نام بالاتر ها تمام شد و هر مدارايي نمود به ضرر خودش
آخر سر هم از چاله به در آمد و به چاه نمايندگي مجلس خواست برد كه دوستانش در حقش لطف نموده و آرايش را ....
القصه كه او هم با ترفندي از ميدان خود را خلاص كرد.
ونماينده چهارم خورشيد تابناك آسمان رويدرآقاي خورشيدي بودند كه ايشان نيز از وقتي كه نماينده شدند تمامي هزينه ي كد سيمانشان را صرف امورات نمايندگي نموده اند و هيچ هزينه و درمي براي ميراث برانشان باقي نگذاشته اند!
به ظن خويش توانسته ام برسانم چرا هركس نماينده مي شود بعد از مدتي مانند كش پاچه مي خواهد بگريزد!
البته كساني كه از هفت شهر عشق آزادند و خيالي در سر ندارند جز خيال منصب گرفتن براي نماينده شدن و به قدرت رسيدن! سر و دست مي شكنند، حسابشان جداست.
و پشتشان هم از بابت رياست آموزش و پرورش گرم كه چه عرض كنم سوزان است!
اما با عوض شدن نماينده مشكلي از مشكلات آموزش و پرورش رويدر حل نخواهد شد. مگر اين كه اداره اي بيايد و امكاناتي به نمايندگي بدهند.

اوصاف بخشدار خيالي!

اين شعر از من نيست:
-----------------------------------
اول هر کاربانام خداست
زانکه او سرچشمه واهل صفاست
اوکه باشد ناظم نظم جهان
او که گیرد از بشرها امتحان
بعد از آن آغاز می سازم مقال
گوش دل بسپار بر این شرح حال
شرح مردی گویم از جنس صفا
او که باشد مخلص هم بی ریا
نام ،کوروش ،سبزواری شهرتش
من چه گویم از وفا وغیرتش
هست بخشدار رویدر این جوان
مردمی وپر تلاش وپر توان
هم بسیجی هم بود خیلی دلیر
قصه کوته هست خیلی بی نظیر
مثل او کمیاب باشد در زمین
هست فکرش خدمت مستضعفین
بی تکبر،پاک ،بی آلایش است
نه به فکرخویش ویا آسایش است
بهر رفع مشکلات مردمان
سعی وافر می نماید این جوان
چهارمحال بختیاری موطنش
پروریده جسم وروح مومنش
الغرض این مرد پاک وبی ریا
تحفه ای بوده از برای شهر ما
نام او در قلب مردم زنده است
تا که چرخ این فلک پاینده است
بهر تقدیر زین جوان بی نظیر
مهیا شد این دو سه شعر حقیر
ای جوان مومن ای مرد دلیر
تحفه ناچیز از عارف پذیر
----------
شعر زيبايي بود --- براي اين امر يك نظر سنجي برپا نموده و نظر همشهريان آنلاين را در اين مورد جويا مي گردم

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

تذكره الغيب! المعروف به بد پيله

آن غيب زبان دراز – مي برد اخبار و راز – گاه در خمير است و گاه اطراف شيراز- فساد مي كند در فسا و بسيار دارد حرص و آز- شخصيصت بوالهوس و دختر باز! – لاس مي زند با خانم معلم هاي ناز – كه مي آيند از راه دور و دراز- كارداني است كرداني و كارشناس است در ناداني-
چنديست كه غيب پيله كرده
در زعم خودش حيله كرده
افسوس خورد چرا نمي نويسم
چشمان سياه خيره كرده
گويد كه توئي مضاحك الملك
سرشار سرش زشيره كرده
گويد كه تويي همان عزيزي
اذهان خودش چه تيره كرده
ني اهل خمير و ني پل است او
در شهر خمير خيمه كرده
ردش به خمير ديده گشته
با خلق خمير كينه كرده
آن غيب كه رابط است به مركز
جاسوسي خلق پيشه كرده
---
آقاي جي تو كه از محل كارت مياي نظر مي دي فكر نمي كني آي پي اداره ي آموزش و پرورش مي تونه تو رو لو بده؟
تو اون اداره كسي غير از تو نيست كه بياد اين حرفا رو بزنه.
البته عه هست اما رفته بود مكه!
چه جور جاسوسي هستي كه هنوز نمي توني آي پي خودت رو پنهان كني؟

تذكرة المدير سايت

سلام و رحمت خداي بر شما باد

بدين وسيلت اراده نمودم نکاتي را خدمت دوستان چه آن هايي که ما را دوست دارند و چه آن هايي که ما را دشمن، بازگو نمايم ، يکم اين که مطالب نگاشته شده در اين پاره وب طنز محض است و هيچ استناد و استدلالي بر آن نکنيد زيرا براي طنزيدن بايد مبالغه نمود و چه بسا مطالبي به طنز ارائه گردد که حقيقت نداشته باشد و البته چه بسا که حقايقي نيز در قالب طنز گفته آيد.

دوم اين که اگر خداي تعالي اراده نمايد از اين پس در وصف ساکنين اينترنت قلم بفرسايم و متقديمن آن ها نيز خود بهتر مي دانيد کيست. کسي که سلطان وب و وبنويسي در رويدر است و هر روز از مگا پيکسل هاي دوربينش فايده بر مي گيريم.و ايشان کسي نيست جز حامل الدوربين عکاسنا و معلمنا عادل عبدالله درر ( کثرت مگا پيکسلاه)

آن مدير سايت رويدر – آن دوربين به دست و در به در – مُتِصوّر الكوه و الكمر!- گاه مي رود روي رخ گاه روي پر - او كه بود وبلاگ نويسي قدر – متعاون علي البر للكپر ! – آن كه عكس مي گيرد از وحوش و از شجر- از نبات و ازجيوش و از بشر – آن كه بي دوربين نمي آيد ز خانه به در – معاون است اندر مدرسه شهيد باهنر – همدست با کل شورا و همريش با يک نفر- گاه گاهي نيز مي دهد خبر – از احوال شهر مان گر باشدش کمر – اما ندارد هيچ فايده و ثمر-ناميده است خود را فرزند پدر- حامل الدوربين معلمنا و عکاسنا عادل عبدالله درر ( کثرت مگاپيکسلاه)

آورده اند روزي مولانا حامل الدوربين سوار بر مرکبي شد تا راهي خمير گردد و دوربين را از ياد برد. هنوز به مقصد نرسيده بود که حالش به هم خورد و سخت بيمار گشت. هر چه اطبا وي را معالجت نمودند علت معلوم نگشت و خود نيز از سخن گفتن باز مانده بود تا اين که با اخوي ايشان المعروف با الاخ الکوچولو! تماسي بگرفتند و شرح ماجرا دادند. ايشان فرمان فرمودند زود دوربيني دست و پا نموده و به دستش دهند ازيرا در فراق دوربين وي به اين حال و روز اوفتاده است و با رسيدن دوربين حال وي چون اول باره شود. اما مبادا مگاپيکسل آن اندک باشد. که وي را بد حالتر خواهد نمود. اطرافيان نيز چنين کردند و چنان شد که فرمود. (رضي الله عنه)

لغت نامه:

متصور الكوه و الكمر: به تصوير آورنده ي كوه و كمر

متعاون علي البر للكپر: به كپر نشين ها نيكي مي كند

حامل الدوربين: حمل كننده دوربين

كثرت مگا پيكسلاه: مگا پيكسل هايش فزون بادا

المعروف بالا الكوچولو: معروف به داداش كوچولو

رضي الله عنه: خدا از او راضي باد

تذکره الشهردار

آن شهردار – آن هميشه پركار – عينك آفتابي مي زند در سايه ي ديوار- پيراهنش را مي كند هميشه در شلوار- مي زند ادكلن جگوار - دوستدار عوارض و دشمن پيمانكار- مجوز نمي دهد در پاييز و زمستان و بهار- اولين شهر دار بومي – حافظ منافع عمومي - مر كيشيان را بود شورا در قديم – شهردارنا ابوساجد - جعفري عبدالحكيم

نقل است چون از مادر بزاد همي مشت بر زمين مي كوبيد و اطرافيان نمي دانستند كه منظور چيست. تا اين كه پس از سه ماه و اندي ملايي از دياري دور بيامد و پس از تسبيح انداختن بسيار طالع طفل را بديد و فرمود: اين طفل در آتيه به مرتبط رياست بلديه خواهد رسيد و علاقه ي وافري به آسفالت و غلطك كردن زمين و جاده ها خواهد داشت. ازيرا از اكنون مشت بر زمين مي كوبد.

و سفارش فرمود به اطرافيان كه كمي خاك در ظرفي ريخته تا وي بر خاك مشت زند وگرنه پس از رسيدن به منصب رياست بلديه خانه هاي بسياري را خراب كرده و غلطك خواهد فرمود.

گويند كه از وقت آمدنش بسياري را بلا تكليف كرده از آن جهت كه مجوز ساخت و ساز براي زمينشان صادر نمي فرمايد و هيچ نقشه و برنامه اي هم معلوم الحال نگرديده و متقاضيان نه مي توانند بسازند و نه كسي زمينشان را مي خرد و نه هم مي دانند كه آيا در طرح كريمه ي بهسازي ( كسرت عواجاته) هستند يا خير.

بلندترين خدمتي كه ابوساجد(اسود الزجاجتين) به رويدر نموده است، 2برج نور 12 متري (جمعاً 24 متر است) كه روي تنب بركه بر افراشته است. و خيال ساكنين رويدر را از بابت جميع الحشرات الموزي و الپلپلكو آسوده نموده است. زيرا اين حشرات به گرد آن بروج نور مي روند و كمتر در شهر مي پلكند.

لغت نامه:

بلديه: شهرداري

كسرت عواجاته: كجي هايش كم بادا

اسود الزجاجتين: دوشيشه سياه (عينك افتابي)

پلپلكو: پروانه هايي كه شب ها به گرد چراغ ها مي آيند.

بروج : جمع برج

اخبار باران!

خبر آورده اند كه پس از خشكسالي و قحطي فراوان – در رويدر باريده است رحمت خدا باران. و خوشحال گشته اند جمله ي ياران – ميزان باران بوده است فراوان و جاري شده است آب در صحرا و بيابان و هو بست آمده است زياد و شتابان – پر شدند سد ها و بركه ها چه آسان .

رود خانه ها كردند طغيان و مسئولين شدند گريان. ازيرا كه سازه ها هستند ناشيانه و سست بنيان. بسته شد دهانه ي پل در شوادان . و آب وارد منازل شد خروشان. مردم گشتند هراسان و آب فرا گرفت اثاث و سامان. گرفتند شورا و شهر دار را گريبان كه اين چه بلايي است كه آورديد بر سرمان. گفتند بگيريد يقه ي مهندسين و پيمانكاران. گفتند مگر ناظر نبود همره ايشان ؟ كه ما اين گونه گرديديم پريشان؟

معلوم شد پس از بحث و جدل فراوان كه صرفه جويي كرده اند مسئولان در ساختن دهانه و گشادي آن و دست برده اند در نقشه و اين شد پايان.

كلاغي خبر آورد هنگام باران آن زمان كه رود خانه كرد طغيان آبنماي ورودي گشت پنهان زبس ليفه آمد و بست دهانه آن نرده ها را با خود برد در يك آن و واژگون ساخت تير برقي كه نصب شده بود بي حفاظ وبي مهار و بي سيمان. بشكست تير ديگر و قطع شد برق رويدر مان. گويند كه سيم افتاد روي ماشين محمد بن سليمان و به لطف خدا برق قطع شد ثانيه اي پيش از آن و شكر خداي عزوجل كه كسي نگشت راهي قبرستان و زهر نگشت به كاممان باران

پس از اين باران كه نبود طولاني اما داشت آب فراواني تاريك شد فيبر نوراني و قطع شد ارتباط رويدر به آساني نه اينترنت و نه صفر و نه آن كه تبليغ مي كند تنها نماني! فقط نامه بنويسيد اگر هست نامه رساني!

جواب نظرات

محمد ارجمند، ايشان خواسته بنده را آزمايش بفرمايند تا حساب دستشان بيايد كه آيا من در باب اين بزرگوار مطلبي را به تصنيف مي آرايم يا خير.
هر چند اين حقير از طنزيدن در باب ايشان مضايقه ندارد. اما حق تقدم با شهردار محترم ( اسود الزجاجتين) است.
زبان ابن اين حقير هم طنز است نه توهين. اگر با بزگان قوم مزاح نكنيم با كه مزاح كنيم؟
شما در اسيات( بر وزن ابيات - جمع سايت) و نشريات ساير ين بنگريد با بزرگان مملكت چه مزاح ها مي نمايند.
به قول بعضي ها رييس بودن ايطو ايشه( ترجمه: رييس بودن اين چيز ها را دارد)
بگذاريد و بگزاريد اين طنز پاره بتازاند.

-------------------------------

جواب اهل هزل:
منم آن شاعر بي نام رويدر
كه اندر وب نويسد ني به دفتر
چو نامم را بگويم با صراحت
بكوبند بر درم بهر شماتت
خفايت بهتر است در اين زمانه
چو خواهي كه نميري بي بهانه!

جواب صمد:
سلام سلام صد تا سلام ------ بگفته اي چند تا كلام
نه سر داره نه ته داره ------ بندازشون توي درام
اگر كه دشمني داري ---------- اين جا نده فحش مدام
ممنون كه تعريف كرده اي ----- اما نكن سب عوام

جواب پيرزن:
شما بايد سه چيزت را عوض كني
1- ديدگاهت نسبت به آقاي جمالي
2- اطلاعات تاريخي و جغرافيايي ات
3- باعرض معذرت شعورت

پاسخ بي خيال

اندر نظرت تجدید نظر شد ببخش.
الفاظ رکیک از صحنه به در شد ببخش

اين هم جواب همشهري:
همشهري من چرا به جوش آوردي؟
اذهان خودت را به خروش آوردي؟
من معر بگويم و نه شعر در سايتم
با اين سخنت مرا به هوش آوردي؟
اندك قلمي به روي كاغذ ببرم
آيا سخن مرا به گوش آوردي؟
بدبخت نيم كه مي خندانم خلق
خود نيز دولبت به نزد گوش آوردي

تذكرة البخشدار!

اين نوشته ها صرفاً طنز است. جدي نگيريد.

آن قائد بخشداري – آن هم فبيله ي بختياري – منتظران را كند غمخواري - آن كه با شورا نمي كند همكاري – و با شهردار ندارد سازگاري – او كه زخلق و خلق از او فراري – مروج زندگي كپري و الاغ سواري – نمي دهد وام بي كاري – به هر كو ندارد كارت اعتباري – مي رود گاه گاهي به فرمانداري - صد رحمت به ذاكري و غفّاري – بخشدارنا كيكورش سبزواري.

روزي بر ترك موتور زاهدي سوار بشد و از جلو مغازه ي رسا همي خواست گذر كند.

يوسف را ديد و بگفت:من در اين سي و اندي سال عمرم سوار موتور نشده ام اما آقاي زاهدي مراسوار موتور كردند. قال الرسا في جوابه: آقاي بخشدار يه دو هفته اين جا بماني سوار مت چي مي شوي!

و از آن پس اين واقعه ضرب المثل گشته است و مزاح بسيار با آن نمايند.

آورده اند در ابتداي صدارتش بسيار بد خلق و خو بود تا جايي كه تحمل آن حتي براي علي درجدر(دامت طاقته) هم تلخ گرديد. روزي از در نصيحت به وي گفت با خلق خدا به از اين باش كه هستي اگر كه نمي خواهي زود از اين جا بروي.

پس از آن وي دگر گونيي ظاهري در خلقياتش پديد آورد به نحوي كه الان اگر هر 17 دقيقه يك بار به بخشداري قدم بگذاري وي در هر مرتبت با شما مصافحه مي نمايد.

از آمدن وي همانگونه كه چكه اي باران نباريده است هيچ هزينه و اعتباري از سوي بخشداري به رويدر نرسيده است و در جذب اعتبار بسي ناكام مانده است.

در قرن اخير اعلام فرموده است كه كساني كه توانايي خريد خودرو (چه خودرو ملي و چه خود رو اجنبي) ندارند. با در دست داشتن سجلّات خود و اهل بيتشان به بخشداري رجوع نموده و در صورت تاييد؛ دست خطي بديشان اعطا گردد و پس از يافتن 5 ضامن كارمند حقوق بگير تا كنون ضامن نشده به بانك ملي ايران ( دامت تسهيلاته) رفته و از خدمت آخذ الضامنين سيدنا درسخوان (حلت له لجيّات) وام خريد قاطر ملي به مبلغ ده ميليون ريال ( معادل يك ميليون تومان) دريافت نمايند. مضافاً ذكر گردد اين وام نيم آن اكنون و نيم ديگر پس از خريد قاطر و يك هفته سواري بر آن اعطا مي گردد.

لغت نامه:

قال الرسا في جوابه: رسا در جوابش گفت

مت چي: همه چيز

مزاح: شوخي

دامت طاقته : طاقتش زياد باد

مصافحه : روبوسي

سجلات: شناسنامه ها

اهل بيت: خانواده

دامت تسهيلاته: وام هايش زياد باد

آخد الضامنين: ضامن گير. كسي كه ضامن ها را مي گيرد.

حلت له لجيات: لجي هاي كه خورده حلالش باد.

جواب نظرات

ي مرد بگو كجا نوشته ام توهين بود؟ شوخي و مزاح و طنز آهنگين بود

مقصود من از طنز نه تو هين و جفاست از مطلب من نبايدت خشمگين بود

آغاز نموده ام ز اهل شورا تو بدان چون در نظرم قدر شما سنگين بود

در عالم طنز مبالغه بسيار است خنده به لبان بندگان آذين بود

امروز ز اهل شورا اگر بد گفتم در ذهن كسان بسي بتراز اين بود

---------------

وجدان مرا مخاطب خَود كردي بر صحبت روبرو تو دعوت كردي

بهتان نفاق بر من مسكين بستي تهمت زده اي گناه بد بد كردي

پيوند مرا ز سايت رويدر بردند آيا به خيال خود، خدمت كردي؟

يك روز در آيم از جلد خفي آن روز تو گوييم چه همّت كردي

تذكره الشورا


آن ساكن شوادان شمالي – مشابه دار قالي – ابن باباي جنجالي – شوراي شهرستان را والي – در نورديده مراتب كمالي – آن كه دو چشمانش زنور خالي- عنصرالمعالي عبدالسلام جمالي

گويند از وقتي جليل زاهدي كد سيمان بگرفت وي را آرام قرار نماند و آن قدر به اين در آن در زد تا وي هم پس از چند سال توانست آن كد ناياب و به مثال كيميا را از طرق مختلفه و مخلفه حاصل نمايد. اما بخت كه از آدمي برگردد اسب تازي در طويله خر گردد. كد گرفتن همانا و كساد شدن بازار سيمان همانا. در روايت است كه فقط توانست يك بار سيمان را با دل خوش به فروش رساند. ظريفي مي گفت معظم له اين دوره كانديدا نخواهد شد ازيرا به كد سيمان و بسياري از خواسته هاي دست نيافتي رسيده است. اما نگارنده ي حقير ظنين بر اين است كه :آن شنيدستي كه در اقصاي غور بار سالاري بيوفتاد از سطور

...

آن راننده ي سايپا و گاري – منزل پدرش كنار نجّاري – آن شير مرد شير رسان اداري – آن كه در شورا ندارد هيچ كاري – موزع شير و مشوق شير خواري – شورانا و شيرآورانا عبدالله فرخاري

ايشان داراي نسبي نيك و خوش نام هستند و از قبل همين نسب نيك نان همي مي خورند. اما جملگي اعضاي اربعه ي شورا علاوه بر شهردار محترم ايشان را به هيچ حساب نمي كنند. اما وجود وي براي شورا حياتي مي نمود زيرا كه او ابتدا ساز مخالف مي زد و اگر شوراييان همگي يك ساز بزنند سرزمين را يا دزد برد يا خود بچپاولانند. اما در قرن اخير علي الظاهر وي نيز با سايرين همكاسه و هم دست شده است. و ديگر ساز مخالف كه هيچ بلكه هيچ سازي نمي زند.

آن بهداشتيار – آن هميشه پركار – آن مخالف اولين شهردار – آن عضو شورا اندر ادوار – دوستدار طبيعت و كوهسار – آن مترجم خط ميخي – آورنده ي رأي تاريخي – ابوحامد محمد رضا شيخي

اندر وصف ايشان هنوز هيچ مصنفي به تصنيف نيامده است. وگر مخاطبان ارجمند و پر قدر اين پاره وب اندر احوال ايشان مطالبي دارند عرض نمايند تا اين حقير به حليه ي تصنيف اراسته گرداند.

آن مدير قديم رويدر – آن كه ندارد هيچ خير و هيچ شر – آن كه ندارد چند تار مويي بيش بر سر - آن مهر شورا داده دست همسر- داراي عقده ي خود كم بيني – معلمنا و شورانا محمد حسيني.

آن كه دو ماه نيست شورا بيش – نه سبيل دارد و نه هم ريش – آن كه راه سختي دارد اند پيش – شوراييان نمي آورند وي را به حساب خويش – آن كه كم آورد دو سه رايي بيش – داراي پر وازه ترين قوم و خويش – ابو ماجد عبدالرحمن برانديش.

آورده اند كه در هنگام سر شماري اندك رايي كم آورد اما هيچ اعتراض نكرد و ارا از نو شمارش نشد وگرنه ممكن بود شورا مي گرديد. شوراييان از ترس اين كه وي به عنوان عضو علي البدل به شورا بيايد شهردار را از بين خود انتخاب نكردند و دست به دامن همه كس شدند تا شهردار رويدر شود. اما در نهايت به ناچار يكي از خود را شهرداراندند و ابو ماجد به جمع شوراييان پيوست. از منصب شورائيت معظم له چند صباحي بيش نمي گذرد و هنوز نتوانسته است براي خود خودرويي دست و پا كند و همشهريان و هم وطنان و هم زبانان و هم چيزان ديگر منتظر تغييرات مشابه كما في السايرين در وضعيت ايشان هستند.

الموت للبلاگفا!

وب پاره آمد اين جا
الموت للبلاگفا!
يك بار ديگر اينجا
از نو بكن تماشا
حرف زياد دارم
همره بشو تو با ما
اينجا هراس ندارم
الموت للبلاگفا





باز هم مدرك دروغين در كابينه

پس از کردان، زاهدی و رحیمی، این بار مدرک دکترای علی سعید لو زیر سئوال رفت. به گزارش سرویس سیاست سایت خبری رخداد(Rokhdad.org)، سعید لو ادعا کرده است که دکترای مدیریت استراتژیک خود را در سال ۱۳۸۲ از دانشگاه هارتفورد دریافت کرده است. سایت خبری رخداد در طی مکاتبه ای با مسئولان دانشگاه هارتفورد امریکا از دروغ یکی دیگر از نزدیکان احمدی نژاد اگاه شد. اقای کارول نویز که معاون نام نویسی این دانشگاه می باشد، در پاسخ به این ادعای معاون احمدی نژاد گفت: من در پی پیگیری پرونده های دانش اموختگان دانشگاه به هیچ شخصی به عنوان اقای سعیدلو برخورد نکردم و اساسا چنین شخصی در دانشگاه هارتفورد تحصیل نکرده است.

آمد خبر ز ايران
بعد از خروج كردان
بار دگر سعيد لو
لو رقته مدرك آن
آقاي (ا.ن.) دوباره
كاغذ نموده پاره
در بي سوادي محض
كشور كند اداره

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

پست آزمايشي


آزمايش اين وبلاگ

۱۳۶۶ دی ۱۱, جمعه

غف

سگي ديدم شبي اندر در شوادان
كه غف مي كرد چه غف هايي فراوان
گهي زوزه كشيدي گاه ناله
تو گويي كه ندارد هيچ پايان
بدو گفتم چغي گم شو از اينجا
بزن فرياد خود را در بيابان
چه مي خواهي در اين تاريكي شب
خلايق كرده اي اينسان پريشان
زغف كردن كجا را فتح كردي
ز عو عو كردنت مردم گريزان
كشيدي زوزه اي اندر جوابم
بگفتا كه چه مي داني تو نادان؟
اگر غف مي كنم بهر خودم نيست
ببينم رو بهاني را به باغان
اگر تو ساكت و من هم ننالم
شود شهر من تو شهر گرگان
اگر عو عو كنم گاهي گداري
بترسد زين صدا گرگ بيابان
خيال خام حمله محو گردد
نباشد حمله هاشان مفت و ارزان