۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

تذكره الغيب! المعروف به بد پيله

آن غيب زبان دراز – مي برد اخبار و راز – گاه در خمير است و گاه اطراف شيراز- فساد مي كند در فسا و بسيار دارد حرص و آز- شخصيصت بوالهوس و دختر باز! – لاس مي زند با خانم معلم هاي ناز – كه مي آيند از راه دور و دراز- كارداني است كرداني و كارشناس است در ناداني-
چنديست كه غيب پيله كرده
در زعم خودش حيله كرده
افسوس خورد چرا نمي نويسم
چشمان سياه خيره كرده
گويد كه توئي مضاحك الملك
سرشار سرش زشيره كرده
گويد كه تويي همان عزيزي
اذهان خودش چه تيره كرده
ني اهل خمير و ني پل است او
در شهر خمير خيمه كرده
ردش به خمير ديده گشته
با خلق خمير كينه كرده
آن غيب كه رابط است به مركز
جاسوسي خلق پيشه كرده
---
آقاي جي تو كه از محل كارت مياي نظر مي دي فكر نمي كني آي پي اداره ي آموزش و پرورش مي تونه تو رو لو بده؟
تو اون اداره كسي غير از تو نيست كه بياد اين حرفا رو بزنه.
البته عه هست اما رفته بود مكه!
چه جور جاسوسي هستي كه هنوز نمي توني آي پي خودت رو پنهان كني؟

تذكرة المدير سايت

سلام و رحمت خداي بر شما باد

بدين وسيلت اراده نمودم نکاتي را خدمت دوستان چه آن هايي که ما را دوست دارند و چه آن هايي که ما را دشمن، بازگو نمايم ، يکم اين که مطالب نگاشته شده در اين پاره وب طنز محض است و هيچ استناد و استدلالي بر آن نکنيد زيرا براي طنزيدن بايد مبالغه نمود و چه بسا مطالبي به طنز ارائه گردد که حقيقت نداشته باشد و البته چه بسا که حقايقي نيز در قالب طنز گفته آيد.

دوم اين که اگر خداي تعالي اراده نمايد از اين پس در وصف ساکنين اينترنت قلم بفرسايم و متقديمن آن ها نيز خود بهتر مي دانيد کيست. کسي که سلطان وب و وبنويسي در رويدر است و هر روز از مگا پيکسل هاي دوربينش فايده بر مي گيريم.و ايشان کسي نيست جز حامل الدوربين عکاسنا و معلمنا عادل عبدالله درر ( کثرت مگا پيکسلاه)

آن مدير سايت رويدر – آن دوربين به دست و در به در – مُتِصوّر الكوه و الكمر!- گاه مي رود روي رخ گاه روي پر - او كه بود وبلاگ نويسي قدر – متعاون علي البر للكپر ! – آن كه عكس مي گيرد از وحوش و از شجر- از نبات و ازجيوش و از بشر – آن كه بي دوربين نمي آيد ز خانه به در – معاون است اندر مدرسه شهيد باهنر – همدست با کل شورا و همريش با يک نفر- گاه گاهي نيز مي دهد خبر – از احوال شهر مان گر باشدش کمر – اما ندارد هيچ فايده و ثمر-ناميده است خود را فرزند پدر- حامل الدوربين معلمنا و عکاسنا عادل عبدالله درر ( کثرت مگاپيکسلاه)

آورده اند روزي مولانا حامل الدوربين سوار بر مرکبي شد تا راهي خمير گردد و دوربين را از ياد برد. هنوز به مقصد نرسيده بود که حالش به هم خورد و سخت بيمار گشت. هر چه اطبا وي را معالجت نمودند علت معلوم نگشت و خود نيز از سخن گفتن باز مانده بود تا اين که با اخوي ايشان المعروف با الاخ الکوچولو! تماسي بگرفتند و شرح ماجرا دادند. ايشان فرمان فرمودند زود دوربيني دست و پا نموده و به دستش دهند ازيرا در فراق دوربين وي به اين حال و روز اوفتاده است و با رسيدن دوربين حال وي چون اول باره شود. اما مبادا مگاپيکسل آن اندک باشد. که وي را بد حالتر خواهد نمود. اطرافيان نيز چنين کردند و چنان شد که فرمود. (رضي الله عنه)

لغت نامه:

متصور الكوه و الكمر: به تصوير آورنده ي كوه و كمر

متعاون علي البر للكپر: به كپر نشين ها نيكي مي كند

حامل الدوربين: حمل كننده دوربين

كثرت مگا پيكسلاه: مگا پيكسل هايش فزون بادا

المعروف بالا الكوچولو: معروف به داداش كوچولو

رضي الله عنه: خدا از او راضي باد

تذکره الشهردار

آن شهردار – آن هميشه پركار – عينك آفتابي مي زند در سايه ي ديوار- پيراهنش را مي كند هميشه در شلوار- مي زند ادكلن جگوار - دوستدار عوارض و دشمن پيمانكار- مجوز نمي دهد در پاييز و زمستان و بهار- اولين شهر دار بومي – حافظ منافع عمومي - مر كيشيان را بود شورا در قديم – شهردارنا ابوساجد - جعفري عبدالحكيم

نقل است چون از مادر بزاد همي مشت بر زمين مي كوبيد و اطرافيان نمي دانستند كه منظور چيست. تا اين كه پس از سه ماه و اندي ملايي از دياري دور بيامد و پس از تسبيح انداختن بسيار طالع طفل را بديد و فرمود: اين طفل در آتيه به مرتبط رياست بلديه خواهد رسيد و علاقه ي وافري به آسفالت و غلطك كردن زمين و جاده ها خواهد داشت. ازيرا از اكنون مشت بر زمين مي كوبد.

و سفارش فرمود به اطرافيان كه كمي خاك در ظرفي ريخته تا وي بر خاك مشت زند وگرنه پس از رسيدن به منصب رياست بلديه خانه هاي بسياري را خراب كرده و غلطك خواهد فرمود.

گويند كه از وقت آمدنش بسياري را بلا تكليف كرده از آن جهت كه مجوز ساخت و ساز براي زمينشان صادر نمي فرمايد و هيچ نقشه و برنامه اي هم معلوم الحال نگرديده و متقاضيان نه مي توانند بسازند و نه كسي زمينشان را مي خرد و نه هم مي دانند كه آيا در طرح كريمه ي بهسازي ( كسرت عواجاته) هستند يا خير.

بلندترين خدمتي كه ابوساجد(اسود الزجاجتين) به رويدر نموده است، 2برج نور 12 متري (جمعاً 24 متر است) كه روي تنب بركه بر افراشته است. و خيال ساكنين رويدر را از بابت جميع الحشرات الموزي و الپلپلكو آسوده نموده است. زيرا اين حشرات به گرد آن بروج نور مي روند و كمتر در شهر مي پلكند.

لغت نامه:

بلديه: شهرداري

كسرت عواجاته: كجي هايش كم بادا

اسود الزجاجتين: دوشيشه سياه (عينك افتابي)

پلپلكو: پروانه هايي كه شب ها به گرد چراغ ها مي آيند.

بروج : جمع برج

اخبار باران!

خبر آورده اند كه پس از خشكسالي و قحطي فراوان – در رويدر باريده است رحمت خدا باران. و خوشحال گشته اند جمله ي ياران – ميزان باران بوده است فراوان و جاري شده است آب در صحرا و بيابان و هو بست آمده است زياد و شتابان – پر شدند سد ها و بركه ها چه آسان .

رود خانه ها كردند طغيان و مسئولين شدند گريان. ازيرا كه سازه ها هستند ناشيانه و سست بنيان. بسته شد دهانه ي پل در شوادان . و آب وارد منازل شد خروشان. مردم گشتند هراسان و آب فرا گرفت اثاث و سامان. گرفتند شورا و شهر دار را گريبان كه اين چه بلايي است كه آورديد بر سرمان. گفتند بگيريد يقه ي مهندسين و پيمانكاران. گفتند مگر ناظر نبود همره ايشان ؟ كه ما اين گونه گرديديم پريشان؟

معلوم شد پس از بحث و جدل فراوان كه صرفه جويي كرده اند مسئولان در ساختن دهانه و گشادي آن و دست برده اند در نقشه و اين شد پايان.

كلاغي خبر آورد هنگام باران آن زمان كه رود خانه كرد طغيان آبنماي ورودي گشت پنهان زبس ليفه آمد و بست دهانه آن نرده ها را با خود برد در يك آن و واژگون ساخت تير برقي كه نصب شده بود بي حفاظ وبي مهار و بي سيمان. بشكست تير ديگر و قطع شد برق رويدر مان. گويند كه سيم افتاد روي ماشين محمد بن سليمان و به لطف خدا برق قطع شد ثانيه اي پيش از آن و شكر خداي عزوجل كه كسي نگشت راهي قبرستان و زهر نگشت به كاممان باران

پس از اين باران كه نبود طولاني اما داشت آب فراواني تاريك شد فيبر نوراني و قطع شد ارتباط رويدر به آساني نه اينترنت و نه صفر و نه آن كه تبليغ مي كند تنها نماني! فقط نامه بنويسيد اگر هست نامه رساني!

جواب نظرات

محمد ارجمند، ايشان خواسته بنده را آزمايش بفرمايند تا حساب دستشان بيايد كه آيا من در باب اين بزرگوار مطلبي را به تصنيف مي آرايم يا خير.
هر چند اين حقير از طنزيدن در باب ايشان مضايقه ندارد. اما حق تقدم با شهردار محترم ( اسود الزجاجتين) است.
زبان ابن اين حقير هم طنز است نه توهين. اگر با بزگان قوم مزاح نكنيم با كه مزاح كنيم؟
شما در اسيات( بر وزن ابيات - جمع سايت) و نشريات ساير ين بنگريد با بزرگان مملكت چه مزاح ها مي نمايند.
به قول بعضي ها رييس بودن ايطو ايشه( ترجمه: رييس بودن اين چيز ها را دارد)
بگذاريد و بگزاريد اين طنز پاره بتازاند.

-------------------------------

جواب اهل هزل:
منم آن شاعر بي نام رويدر
كه اندر وب نويسد ني به دفتر
چو نامم را بگويم با صراحت
بكوبند بر درم بهر شماتت
خفايت بهتر است در اين زمانه
چو خواهي كه نميري بي بهانه!

جواب صمد:
سلام سلام صد تا سلام ------ بگفته اي چند تا كلام
نه سر داره نه ته داره ------ بندازشون توي درام
اگر كه دشمني داري ---------- اين جا نده فحش مدام
ممنون كه تعريف كرده اي ----- اما نكن سب عوام

جواب پيرزن:
شما بايد سه چيزت را عوض كني
1- ديدگاهت نسبت به آقاي جمالي
2- اطلاعات تاريخي و جغرافيايي ات
3- باعرض معذرت شعورت

پاسخ بي خيال

اندر نظرت تجدید نظر شد ببخش.
الفاظ رکیک از صحنه به در شد ببخش

اين هم جواب همشهري:
همشهري من چرا به جوش آوردي؟
اذهان خودت را به خروش آوردي؟
من معر بگويم و نه شعر در سايتم
با اين سخنت مرا به هوش آوردي؟
اندك قلمي به روي كاغذ ببرم
آيا سخن مرا به گوش آوردي؟
بدبخت نيم كه مي خندانم خلق
خود نيز دولبت به نزد گوش آوردي

تذكرة البخشدار!

اين نوشته ها صرفاً طنز است. جدي نگيريد.

آن قائد بخشداري – آن هم فبيله ي بختياري – منتظران را كند غمخواري - آن كه با شورا نمي كند همكاري – و با شهردار ندارد سازگاري – او كه زخلق و خلق از او فراري – مروج زندگي كپري و الاغ سواري – نمي دهد وام بي كاري – به هر كو ندارد كارت اعتباري – مي رود گاه گاهي به فرمانداري - صد رحمت به ذاكري و غفّاري – بخشدارنا كيكورش سبزواري.

روزي بر ترك موتور زاهدي سوار بشد و از جلو مغازه ي رسا همي خواست گذر كند.

يوسف را ديد و بگفت:من در اين سي و اندي سال عمرم سوار موتور نشده ام اما آقاي زاهدي مراسوار موتور كردند. قال الرسا في جوابه: آقاي بخشدار يه دو هفته اين جا بماني سوار مت چي مي شوي!

و از آن پس اين واقعه ضرب المثل گشته است و مزاح بسيار با آن نمايند.

آورده اند در ابتداي صدارتش بسيار بد خلق و خو بود تا جايي كه تحمل آن حتي براي علي درجدر(دامت طاقته) هم تلخ گرديد. روزي از در نصيحت به وي گفت با خلق خدا به از اين باش كه هستي اگر كه نمي خواهي زود از اين جا بروي.

پس از آن وي دگر گونيي ظاهري در خلقياتش پديد آورد به نحوي كه الان اگر هر 17 دقيقه يك بار به بخشداري قدم بگذاري وي در هر مرتبت با شما مصافحه مي نمايد.

از آمدن وي همانگونه كه چكه اي باران نباريده است هيچ هزينه و اعتباري از سوي بخشداري به رويدر نرسيده است و در جذب اعتبار بسي ناكام مانده است.

در قرن اخير اعلام فرموده است كه كساني كه توانايي خريد خودرو (چه خودرو ملي و چه خود رو اجنبي) ندارند. با در دست داشتن سجلّات خود و اهل بيتشان به بخشداري رجوع نموده و در صورت تاييد؛ دست خطي بديشان اعطا گردد و پس از يافتن 5 ضامن كارمند حقوق بگير تا كنون ضامن نشده به بانك ملي ايران ( دامت تسهيلاته) رفته و از خدمت آخذ الضامنين سيدنا درسخوان (حلت له لجيّات) وام خريد قاطر ملي به مبلغ ده ميليون ريال ( معادل يك ميليون تومان) دريافت نمايند. مضافاً ذكر گردد اين وام نيم آن اكنون و نيم ديگر پس از خريد قاطر و يك هفته سواري بر آن اعطا مي گردد.

لغت نامه:

قال الرسا في جوابه: رسا در جوابش گفت

مت چي: همه چيز

مزاح: شوخي

دامت طاقته : طاقتش زياد باد

مصافحه : روبوسي

سجلات: شناسنامه ها

اهل بيت: خانواده

دامت تسهيلاته: وام هايش زياد باد

آخد الضامنين: ضامن گير. كسي كه ضامن ها را مي گيرد.

حلت له لجيات: لجي هاي كه خورده حلالش باد.

جواب نظرات

ي مرد بگو كجا نوشته ام توهين بود؟ شوخي و مزاح و طنز آهنگين بود

مقصود من از طنز نه تو هين و جفاست از مطلب من نبايدت خشمگين بود

آغاز نموده ام ز اهل شورا تو بدان چون در نظرم قدر شما سنگين بود

در عالم طنز مبالغه بسيار است خنده به لبان بندگان آذين بود

امروز ز اهل شورا اگر بد گفتم در ذهن كسان بسي بتراز اين بود

---------------

وجدان مرا مخاطب خَود كردي بر صحبت روبرو تو دعوت كردي

بهتان نفاق بر من مسكين بستي تهمت زده اي گناه بد بد كردي

پيوند مرا ز سايت رويدر بردند آيا به خيال خود، خدمت كردي؟

يك روز در آيم از جلد خفي آن روز تو گوييم چه همّت كردي

تذكره الشورا


آن ساكن شوادان شمالي – مشابه دار قالي – ابن باباي جنجالي – شوراي شهرستان را والي – در نورديده مراتب كمالي – آن كه دو چشمانش زنور خالي- عنصرالمعالي عبدالسلام جمالي

گويند از وقتي جليل زاهدي كد سيمان بگرفت وي را آرام قرار نماند و آن قدر به اين در آن در زد تا وي هم پس از چند سال توانست آن كد ناياب و به مثال كيميا را از طرق مختلفه و مخلفه حاصل نمايد. اما بخت كه از آدمي برگردد اسب تازي در طويله خر گردد. كد گرفتن همانا و كساد شدن بازار سيمان همانا. در روايت است كه فقط توانست يك بار سيمان را با دل خوش به فروش رساند. ظريفي مي گفت معظم له اين دوره كانديدا نخواهد شد ازيرا به كد سيمان و بسياري از خواسته هاي دست نيافتي رسيده است. اما نگارنده ي حقير ظنين بر اين است كه :آن شنيدستي كه در اقصاي غور بار سالاري بيوفتاد از سطور

...

آن راننده ي سايپا و گاري – منزل پدرش كنار نجّاري – آن شير مرد شير رسان اداري – آن كه در شورا ندارد هيچ كاري – موزع شير و مشوق شير خواري – شورانا و شيرآورانا عبدالله فرخاري

ايشان داراي نسبي نيك و خوش نام هستند و از قبل همين نسب نيك نان همي مي خورند. اما جملگي اعضاي اربعه ي شورا علاوه بر شهردار محترم ايشان را به هيچ حساب نمي كنند. اما وجود وي براي شورا حياتي مي نمود زيرا كه او ابتدا ساز مخالف مي زد و اگر شوراييان همگي يك ساز بزنند سرزمين را يا دزد برد يا خود بچپاولانند. اما در قرن اخير علي الظاهر وي نيز با سايرين همكاسه و هم دست شده است. و ديگر ساز مخالف كه هيچ بلكه هيچ سازي نمي زند.

آن بهداشتيار – آن هميشه پركار – آن مخالف اولين شهردار – آن عضو شورا اندر ادوار – دوستدار طبيعت و كوهسار – آن مترجم خط ميخي – آورنده ي رأي تاريخي – ابوحامد محمد رضا شيخي

اندر وصف ايشان هنوز هيچ مصنفي به تصنيف نيامده است. وگر مخاطبان ارجمند و پر قدر اين پاره وب اندر احوال ايشان مطالبي دارند عرض نمايند تا اين حقير به حليه ي تصنيف اراسته گرداند.

آن مدير قديم رويدر – آن كه ندارد هيچ خير و هيچ شر – آن كه ندارد چند تار مويي بيش بر سر - آن مهر شورا داده دست همسر- داراي عقده ي خود كم بيني – معلمنا و شورانا محمد حسيني.

آن كه دو ماه نيست شورا بيش – نه سبيل دارد و نه هم ريش – آن كه راه سختي دارد اند پيش – شوراييان نمي آورند وي را به حساب خويش – آن كه كم آورد دو سه رايي بيش – داراي پر وازه ترين قوم و خويش – ابو ماجد عبدالرحمن برانديش.

آورده اند كه در هنگام سر شماري اندك رايي كم آورد اما هيچ اعتراض نكرد و ارا از نو شمارش نشد وگرنه ممكن بود شورا مي گرديد. شوراييان از ترس اين كه وي به عنوان عضو علي البدل به شورا بيايد شهردار را از بين خود انتخاب نكردند و دست به دامن همه كس شدند تا شهردار رويدر شود. اما در نهايت به ناچار يكي از خود را شهرداراندند و ابو ماجد به جمع شوراييان پيوست. از منصب شورائيت معظم له چند صباحي بيش نمي گذرد و هنوز نتوانسته است براي خود خودرويي دست و پا كند و همشهريان و هم وطنان و هم زبانان و هم چيزان ديگر منتظر تغييرات مشابه كما في السايرين در وضعيت ايشان هستند.

الموت للبلاگفا!

وب پاره آمد اين جا
الموت للبلاگفا!
يك بار ديگر اينجا
از نو بكن تماشا
حرف زياد دارم
همره بشو تو با ما
اينجا هراس ندارم
الموت للبلاگفا





باز هم مدرك دروغين در كابينه

پس از کردان، زاهدی و رحیمی، این بار مدرک دکترای علی سعید لو زیر سئوال رفت. به گزارش سرویس سیاست سایت خبری رخداد(Rokhdad.org)، سعید لو ادعا کرده است که دکترای مدیریت استراتژیک خود را در سال ۱۳۸۲ از دانشگاه هارتفورد دریافت کرده است. سایت خبری رخداد در طی مکاتبه ای با مسئولان دانشگاه هارتفورد امریکا از دروغ یکی دیگر از نزدیکان احمدی نژاد اگاه شد. اقای کارول نویز که معاون نام نویسی این دانشگاه می باشد، در پاسخ به این ادعای معاون احمدی نژاد گفت: من در پی پیگیری پرونده های دانش اموختگان دانشگاه به هیچ شخصی به عنوان اقای سعیدلو برخورد نکردم و اساسا چنین شخصی در دانشگاه هارتفورد تحصیل نکرده است.

آمد خبر ز ايران
بعد از خروج كردان
بار دگر سعيد لو
لو رقته مدرك آن
آقاي (ا.ن.) دوباره
كاغذ نموده پاره
در بي سوادي محض
كشور كند اداره