۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

تذكره الشورا


آن ساكن شوادان شمالي – مشابه دار قالي – ابن باباي جنجالي – شوراي شهرستان را والي – در نورديده مراتب كمالي – آن كه دو چشمانش زنور خالي- عنصرالمعالي عبدالسلام جمالي

گويند از وقتي جليل زاهدي كد سيمان بگرفت وي را آرام قرار نماند و آن قدر به اين در آن در زد تا وي هم پس از چند سال توانست آن كد ناياب و به مثال كيميا را از طرق مختلفه و مخلفه حاصل نمايد. اما بخت كه از آدمي برگردد اسب تازي در طويله خر گردد. كد گرفتن همانا و كساد شدن بازار سيمان همانا. در روايت است كه فقط توانست يك بار سيمان را با دل خوش به فروش رساند. ظريفي مي گفت معظم له اين دوره كانديدا نخواهد شد ازيرا به كد سيمان و بسياري از خواسته هاي دست نيافتي رسيده است. اما نگارنده ي حقير ظنين بر اين است كه :آن شنيدستي كه در اقصاي غور بار سالاري بيوفتاد از سطور

...

آن راننده ي سايپا و گاري – منزل پدرش كنار نجّاري – آن شير مرد شير رسان اداري – آن كه در شورا ندارد هيچ كاري – موزع شير و مشوق شير خواري – شورانا و شيرآورانا عبدالله فرخاري

ايشان داراي نسبي نيك و خوش نام هستند و از قبل همين نسب نيك نان همي مي خورند. اما جملگي اعضاي اربعه ي شورا علاوه بر شهردار محترم ايشان را به هيچ حساب نمي كنند. اما وجود وي براي شورا حياتي مي نمود زيرا كه او ابتدا ساز مخالف مي زد و اگر شوراييان همگي يك ساز بزنند سرزمين را يا دزد برد يا خود بچپاولانند. اما در قرن اخير علي الظاهر وي نيز با سايرين همكاسه و هم دست شده است. و ديگر ساز مخالف كه هيچ بلكه هيچ سازي نمي زند.

آن بهداشتيار – آن هميشه پركار – آن مخالف اولين شهردار – آن عضو شورا اندر ادوار – دوستدار طبيعت و كوهسار – آن مترجم خط ميخي – آورنده ي رأي تاريخي – ابوحامد محمد رضا شيخي

اندر وصف ايشان هنوز هيچ مصنفي به تصنيف نيامده است. وگر مخاطبان ارجمند و پر قدر اين پاره وب اندر احوال ايشان مطالبي دارند عرض نمايند تا اين حقير به حليه ي تصنيف اراسته گرداند.

آن مدير قديم رويدر – آن كه ندارد هيچ خير و هيچ شر – آن كه ندارد چند تار مويي بيش بر سر - آن مهر شورا داده دست همسر- داراي عقده ي خود كم بيني – معلمنا و شورانا محمد حسيني.

آن كه دو ماه نيست شورا بيش – نه سبيل دارد و نه هم ريش – آن كه راه سختي دارد اند پيش – شوراييان نمي آورند وي را به حساب خويش – آن كه كم آورد دو سه رايي بيش – داراي پر وازه ترين قوم و خويش – ابو ماجد عبدالرحمن برانديش.

آورده اند كه در هنگام سر شماري اندك رايي كم آورد اما هيچ اعتراض نكرد و ارا از نو شمارش نشد وگرنه ممكن بود شورا مي گرديد. شوراييان از ترس اين كه وي به عنوان عضو علي البدل به شورا بيايد شهردار را از بين خود انتخاب نكردند و دست به دامن همه كس شدند تا شهردار رويدر شود. اما در نهايت به ناچار يكي از خود را شهرداراندند و ابو ماجد به جمع شوراييان پيوست. از منصب شورائيت معظم له چند صباحي بيش نمي گذرد و هنوز نتوانسته است براي خود خودرويي دست و پا كند و همشهريان و هم وطنان و هم زبانان و هم چيزان ديگر منتظر تغييرات مشابه كما في السايرين در وضعيت ايشان هستند.

هیچ نظری موجود نیست: