۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

سگي ديدم شبي اندر در شوادان
كه غف مي كرد چه غف هايي فراوان
گهي زوزه كشيدي گاه ناله
گهي عو عو نمودي سخت از جان
بدو گفتم چغي گم شو از اينجا
بزن فرياد خود را در بيابان
چه مي خواهي در اين تاريكي شب
خلايق كرده اي اينسان پريشان
زغف كردن كجا را فتح كردي
ز عو عو كردنت مردم گريزان
كشيدي زوزه اي اندر جوابم
بگفتا كه چه مي داني تو نادان؟
اگر غف مي كنم بهر خودم نيست
ببينم گرگ و روبه در نخيلان
اگر تو ساكت و من هم ننالم
شود شهر من تو شهر گرگان
اگر عو عو كنم گاهي گداري
بترسد زين صدا گرگ بيابان
خيال خام حمله محو گردد
نباشد حمله هاشان مفت و ارزان

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام همشهری،


قشنگ بود و یه جورأیی منو یاد اشعار پروین اعتصامی انداخت; به هر حال از منظر محتوا و قالب ترکیب خوبی در اومده.

پیروز باشی‌